کد مطلب:315056 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:291

امامت حضرت علی
جانشین حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، یا باید كسی كه دارای این مقامات مذكوره است، باشد، یا كسی كه فاقد آن هاست. اگر اول باشد، فرموده ی پروردگار متعال:

(أفمن كان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه) [1] .

محقق شده، و آیه ی:

(و الشمس و ضحاها - و القمر اذا تلاها) [2] .

متجلی خواهد بود،

و اگر دوم باشد، ظلمات و تاریكی جانشین نور و روشنائی گشته، و جای



[ صفحه 42]



هدایت، ضلال و گمراهی نشسته:

(قل هل یستوی الأعمی و البصیر أم هل تستوی الظلمات و النور) [3] .

لذا اثبات خلافت حضرت علی علیه السلام برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و نفی خلافت از غیر آن حضرت، محتاج به دلیل و برهان نیست.

ولی با وجود این، اگر چه در بحث امامت، بیان شرایط امامت روشن ساخت كه مصداق منحصر به فرد برای جانشین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است، در این بحث وجوه دیگر امامت و خلافت بلافصل آن حضرت را اثبات می كنیم:

دو قضیه در این بحث موردنظر است:

1- ثبوت خلافت حضرت علی علیه السلام برای پیامبر خدا صلی الله علیه و اله.

2- نفی خلافت از غیر آن حضرت.

هر دو قضیه برای هر مسلمان از قضایایی است كه نیاز به استدلال ندارد، بلكه فقط نیاز به تذكر و یادآوری اموری است كه تصور آنها ملازم با تصدیق به این دو قضیه است.

امر اول: خلیفه جانشین «مستخلف عنه» است، به جای او می نشیند، و بدل از او خواهد بود، و حقیقت خلافت اقتضا دارد كه خلیفه به تمام آنچه «مستخلف عنه» انجام می داد، قیام كند، و آنچه از او متوقع بود، از خلیفه برآورده شود، و باید به خلیفه خلأ فقدان «مستخلف عنه» جبران شود.

بنابراین، باید بین خلیفه و «مستخلف عنه» تناسب خاصی باشد، كه با وجود آن تناسب خلافت محقق است، و با نبود آن، خلافت منتفی است، و بدین جهت



[ صفحه 43]



معقول نیست، ظلمت و تاریكی خلیفه و بدل نور گردد، یا جاهل و نادان جانشین عالم و دانا گردد، یا فاقد بدل واجد باشد...

امر دوم: باید تأمل شود كه «مستخلف عنه» یعنی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چه كسی است، و از آن وجود مقدس، برای امت چه انتظاری است؟

حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله انسان كاملی است كه برتر از همه ی انبیاء و مرسلین است. در تمام آنچه خداوند متعال از كمالات علمی و عملی و آیات تشریعی و تكوینی به ایشان عطا فرموده است، و غرض از بعثت آن حضرت، به فعلیت رسیدن استعداد كمالاتی است كه برای انسان ممكن است، رسیدن به مقاماتی از فضایل، كه ملأ اعلی به آن غبطه خورد، و خداوند متعال به آن بر ملائكه مباهات و افتخار نماید. غرض، احقاق حق، و اعطای حق هر صاحب حقی است، و به پاداشتن مردم به قسط و عدل به آنچه پروردگار متعال از قرآن و میزان فروفرستاده است (آنجا كه می فرماید):

(قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین - یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم) [4] .

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) [5] .

امر سوم: همان طور كه گفته شد، خلیفه ی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله باید نمونه ی عالی شخصیت آن حضرت در علم، عمل و خلق باشد، تا خلأ وجود آن حضرت را در تعلیم و تربیت انسان، و تلاوت آیات خداوند پر كند، و راهنمای مردم باشد به تنزیل آیات و تأویل آنها، به ظاهر و باطن آیات، به محكم و متشابه، عام و



[ صفحه 44]



خاص، ناسخ و منسوخ آیات، و بیان كند اسرار پنهان آیات را، و جواهر مخزون در حروف مقطعه اول سور قرآن را.

و در یك كلمه، خلیفه ی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله باید كسی باشد كه دارای علم كتابی باشد كه در آن تفصیل هر چیزی است:

(ما فرطنا فی الكتاب من شی ء) [6] .

و متكفل تزكیه ی مردم باشد از وسوسه های شیطانی، و هواهای نفسانی، و رذایل خلقی و عملی، تا عقول مردم با تصفیه از كدورات، مستعد دریافت انوار كتابی شوند كه غیر از پاكیزگان كسی به آن نمی رسد. و در نتیجه، نفوس مردم، خزاین جواهر حكمتی شود كه خداوند متعال به هر كه بخواهد، می دهد.

آری، اگر خلیفه ی جانشین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله باشد، در آنچه از آن وجود مقدس، از تعلیم و تربیت امت انتظار می رود، آنگاه غرض از خاتمیت رسالت، و ابدیت شریعت محقق شده، و هدف از بعثت به وقوع می پیوندد:

(هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة) [7] .

و اگر چه نبوت به بعثت حضرت خاتم صلی الله علیه و اله تمام می شود، ولی غرض از نبوت كه تزكیه امت و تعلیم كتاب و حكمت است، تا روز قیامت باقی می ماند، و این مهم تنها به قیام كسی كه دارای خصوصیت موجود در مفهوم خلافت است - و بیان شد - محقق می شود.

امر چهارم: آیا مصداق خلیفه ی حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، بعد از آن حضرت، علی بن ابی طالب علیهماالسلام است، یا غیر او؟



[ صفحه 45]



اگر حضرت علی علیه السلام باشد، پس او كسی است كه فضایل نبی اكرم صلی الله علیه و آله در او تجلی پیدا كرده است، و اگر چه به گوشه ای از آن فضایل اشاره كرده ایم، در اینجا به بعضی دیگر از آن دریای فضایل اشاره می كنیم:

او كسی است كه اجماع و سنت قائم است كه وارث علی نبی اكرم صلی الله علیه و آله است، اما اجماع را حاكم نیشابوری در «مستدرك» نقل می كند: (... پس به این ظاهر شد اجماع بر این كه علی علیه السلام وارث علم نبی صلی الله علیه و آله است، نه كسان دیگر). [8] .

و اما از سنت فقط اختصار می كنیم به كلام حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه فرمود:

انا مدینة العلم و علی بابها [9] .

و فرمود:

انا دار الحكمة و علی بابها. [10] .

حدیث «أنا مدینة العلم» از جهت سند بی نیاز از بحث است؛ زیرا این حدیث اگر متواتر لفظی و معنوی نباشد، قطعا متواتر اجمالی است.

و دلالت حدیث روشن است، دلالت می كند كه باب مدینه ی علم پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام است. پس هر شخص - هر كس كه باشد - نمی تواند به این مدینه وارد شود، الا از این باب.

به نطق علی علیه السلام در این شهر علم، باز و به سكوت او، این در بسته می شود.

آیا علمی كه نبی اكرم صلی الله علیه و آله مدینه ی آن و علی علیه السلام باب آن است، چه علمی است؟

این همان علمی است كه حضرت آدم به آن استحقاق خلیفه شدن خداوند را



[ صفحه 46]



در زمین پیدا كرد (آنجا كه می فرماید):

(و اذ قال ربك للملائكة انی جاعل فی الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال انی أعلم ما لا تعلمون - و علم آدم الأسماء كلها ثم عرضهم علی الملائكة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء ان كنتم صادقین). [11] .

بلكه خداوند متعال علاوه بر تعلیم پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به آنچه بر حضرت آدم و غیر او از پیامبران نازل فرموده، او را به مقتضای خاتمیت، به علوم دیگری مختص گردانیده است.

و خداوند متعال در شأن علمی كه به كلیم خود موسی تعلیم فرموده، می فرماید:

(و كتبنا له فی الألواح من كل شی ء) [12] .

ولی نسبت به علمی كه به حبیب خود، حضرت خاتم صلی الله علیه و آله تعلیم فرموده، می فرماید:

(و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكل شی ء) [13] .

و اما حدیث «أنا دار الحكمه (یا مدینة الحكمة) و علی بابها» را، عده ای از اصحاب حدیث، مثل ترمذی در صحیح خود [14] خطیب بغدادی در تاریخ [15] و دیگران نقل كرده اند.

و دلالت این حدیث نیز واضح است كه: دار و خانه ی حكمت را نمی توان داخل



[ صفحه 47]



شد، مگر از باب آن، و حكمتی كه حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله مدینه ی آن، و امیرالمؤمنین علیه السلام باب آن است، حكمت مطلقه ای است كه خداوند متعال در قرآن مجید، مطلق آن حكمت را خیر بسیار شمرده، و كسانی را كه بخواهد مورد آن قرار داده است:

(یؤتی الحكمة من یشاء و من یؤت الحكمة فقد أوتی خیرا كثیرا) [16] .

و حال آن كه تمام متاع دنیا را با زینت آسمان آن - به ستارگان، خورشید، ماه ها، و سیاره های محیرالعقول - قلیل شمرده است:

(قل متاع الدنیا قلیل) [17] .

آری، این حكمت مبدأش خداوند علی عظیم، و محل تجلیش قرآن عظیم است:

(الر - كتاب أحكمت آیاته ثم فصلت من لدن حكیم خبیر) [18] .

و هر كس دنبال این حكمت باشد - كه گمشده ی هر مؤمن، و مطلب و مقصود هر انسان است - به جز از طریق و راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام نمی تواند به آن برسد.

و مخفی نیست كه عظمت علم و حكمت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فوق آن است كه عقول مردم ادراك كنند، چون او، انسان كامل مطلق - از هر جهت - است، و مقتضای برهان این است كه آنچه در انسان از استعدادهای كمال علمی و عملی نهاده شده، در فرد كاملی - كه كاملتر از او نیست - به فعلیت برسد، و خداوند



[ صفحه 48]



متعال می فرماید:

(و أنزل الله علیك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله علیك عظیما) [19] .

پس آنچه را كه خداوند علی عظیمی كه حدی برای عظمت او نیست، عظیم و بزرگ كه حدی برای عظمت او نیست، عظیم و بزرگ بشمارد، بزرگتر از آن خواهد بود كه عقول مردم به درك حد عظمت آن برسد، و علی علیه السلام باب این علم و حكمت است، و در یك كلمه، باب علم خاتم، باب علم عالم است.

و عامه و خاصه اتفاق دارند كه حضرت علی علیه السلام فرمود:

سلونی قبل أن تفقدونی [20] .

از من بپرسید قبل از آن كه مرا از دست بدهید.

و مورد سؤال را محدود به حدی نفرمود. پس معلوم می شود، گوینده ی این كلام باب علمی است كه مدد كننده ی او از علمش، مثقال ذره ای مخفی و پنهان نیست.

این مرتبه و منزلت حضرت علی علیه السلام در علم و حكمت است، و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند.

معاویه به ابن عباس گفت: چه می گویی در مورد علی بن ابی طالب؟

ابن عباس گفت: به خدا سوگند! او علم هدایت است، و كهف و موضع تقوی، و محل عقل و خرد، و كوه اندیشه، و نور شب است در تاریكی تیره، و دعوت كننده به راه بزرگ، و عالم به آنچه در صحف گذشتگان بوده، و قائم به تأویل و ذكر و یادآوری مردم، متعلق به اسباب هدایت، و تارك جور و اذیت، و دوری



[ صفحه 49]



كننده از راه های پستی، و بهترین كسی كه ایمان آورد و پرهیزكار شد، و سید و سرور كسانی كه پیراهن و ردای (امامت) را پوشید، و افضل كسانی كه حج به جا آورد، و سعی نموده است. و باگذشت ترین شخصی كه به عدل رفتار كرد و مساوات برقرار نمود... [21] .

و عایشه گفت: علی علیه السلام اعلم مردم است به سنت. [22] .

و عمر بن الخطاب گفت: به خدا پناه می برم از معضله و مشكله ای كه ابوالحسن - حضرت علی علیه السلام - برای حل آن نباشد. [23] .

و همو به نجات خود از هلاكت در معضلات به علم علی علیه السلام اعتراف نمود.

و معاویه گفت: فقه و علم به رحلت علی بن ابی طالب رفت.

برادرش عتبه گفت: اهل شام این كلام را از تو نمی شنوند.

گفت: مرا واگذار. [24] .

نتیجه این كه:

بعد از تصریح پیامبر خدا صلی الله و آله - كه خداوند در شأن او فرمود:

(و ما آتاكم الرسول فخذوه) [25] .

به خلافت بلافصل و افضل بودن علی بن ابی طالب علیهماالسلام از همه امت از هر



[ صفحه 50]



جهت، با وجود اجماع همه ی فرق و اعتراف - حتی از سخت ترین - دشمنان آن حضرت كه هر چه قدرت برای خاموش كردن نور او داشتند به كار بردند، آیا شكی باقی می ماند كه علی بن ابی طالب علیهماالسلام همان بدر تام و ماه تابانی است كه باید جانشین خورشید آسمان نبوت باشد، و در اشراق انوار كتاب و حكمت قائم مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد، و در هدایت و پیشوایی، نایب آن حضرت باشد؟ (أفمن كان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه)؟! [26] .


[1] سوره ي هود آيه ي 17.

[2] سوره ي شمس آيه ي 2 - 1.

[3] سوره ي رعد، آيه ي 16.

[4] سوره ي مائده آيه ي 15 و 16.

[5] سوره ي حديد آيه ي 25.

[6] سوره ي انعام آيه ي 38.

[7] سوره ي جمعه آيه ي 2.

[8] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 126.

[9] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 126، مجمع الزوائد ج 9 ص 111، المعجم الكبير ج 11 ص 55.

[10] سنن الترمذي ج 5 ص 301 رقم 3707، ذخائر العقبي ص 77، تحفة الأخوذي ج 10 ص 155.

[11] سوره ي بقره آيه ي 30 و 31.

[12] سوره ي اعراف آيه ي 145.

[13] سوره ي نحل آيه ي 89.

[14] سنن الترمذي ج 5 ص 30، رقم 3807.

[15] تاريخ بغداد ج 11 ص 204 در اين منبع آمده: «انا مدينة الحكمة».

[16] سوره ي بقره آيه 269.

[17] سوره ي نساء آيه ي 77.

[18] سوره ي هود آيه ي 1 و 2.

[19] سوره ي نساء آيه ي 113.

[20] المستدرك علي الصحيحين ج 2 ص 352 ص 466، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 2 ص 386 و ج 6 ص 136؛ المعيار و الموازنه ص 82 و 298.

[21] المعجم الكبير ج 10 ص 239 و با تفاوتي در مجمع الزوائد ج 9 ص 159، ينابيع المودة ج 2 ص 171 و مصادر ديگر عامه.

[22] التاريخ الكبير بخاري ج 2 ص 255 و ج 3 ص 228، تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 408، ذخائر العقبي ص 78.

[23] الفائق في غريب الحديث ج 2 ص 375، و با تفاوت اندكي در: ذخائر العقبي ص 82، تأويل مختلف الحديث ص 152، نور الأبصار ص 79، نظم درر السمطين ص 131.

[24] الاستيعاب ج 3 ص 1108، الاستيعاب در حاشيه ي كتاب الاصابة في تمييز الصحابة ج 3 ص 44.

[25] سوره ي حشر آيه ي 7.

[26] سوره ي هود آيه ي 17.